جز نقش تو در نظر نیامد ما را !!! راز ماندگاری آه از آن آبادی که در آن کوه رود رود مرداب شود ودر آن بلبل ِ سرگشته سرش را به گریبان ببرد......... برادرم، خواهرم سنگر رو پیدا بکن جیرهی جنگی بردار پوتینها رو پا بکن جبهه دیگه تمومه فرهنگشه که اصله از یه بیسیم یاد بگیر سیم نداره و وصله جداً ببین یه بیسیم با اینکه سیم نداره چه جوری وصله خطه همش آتیش میباره؟ زمین همون زمینه اما باید رفت جلو نه اینکه روی زمین نشست یا شد ولو هر نفری توی خط اسلحه برمیداره تدارک سی نفر پشتیبانی شو داره هر کدوم از سی نفر کارشو انجام نده لنگ میمونه کار جنگ ضررها صد در صده شهید یه روز میجنگید امروز رفته تو جاشی باید تو فکر و عمل ادامه شون تو باشی اگر میخواهی راهشون داشته باشه ادامه این رو بدون که دنیا فقط برات یه دامه دل اگه کندی اَزش راحت اَزش گذشتی مثل مسافر شدی دور خودت نگشتی دنیا اسیرت میشه میشی شکل شهیدا اونوقت، ادامه میدی راهو مثل شهیدا اگر مسافر باشی جاتو دنیا نگیری بزرگ میشی، طوری که تو دنیا جا نگیری بزرگ بودن طوری که جا، تو دنیا، نگیرن اونهایی که کوچیکن تو این دنیا رسیدن اسیرِ یه لقمه نون غافل از اوستاکریم توچشم و هم چشمییا حتی میشن.....بگذریم ----------- و مهمتر اینکه ابوالفضل سپهر می گوید:----------- کوه پرسید زرود زیر این سقف کبود راز ماندن در چیست؟ گفت: در رفتن من کوه پرسید: و من؟ گفت: در ماندن تو بلبلی گفت و من؟ خندهآی کرد و گفت: در غزلخوانی تو آه از آن آبادی که در آن کوه رَوَد، رود، مرداب شود، ودر آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد، و نخواند دیگر، من و تو، بلبل و کوه و رودیم راز ماندن جز، در خواندن من، ماندن تو، رفتن یاران سفر کردهیمان نیست، بدان !!!!!!!!!! موضوع مطلب : اشارات! |